

از پزشکی قانونی تماس میگیرم
ما اینجا یک جسد داریم که تو قلبش اسم شما حک شده ، نسبتتون با ایشون چیه !؟
.
.
.
حرف میزنی اما تلخ ! محبت میکنی ولی سرد !
چه اجباری است دوست داشتن من ؟
.
.
.
اس ام اس عاشقانه جدید
برای مُردن لازم نیست عزرائیل بیاید
همیــــن که تو نیایی کافـــیست . . .
.
.
.
هرچه دلم را خالی میکنم باز پر میشود از تو ، چه برکتی دارد دوست داشتنت .
.
.
.
پیامک عاشقانه جدید
با استناد به قانون جرایم رابطه ای
شما طبق مصادیق مجرمانه به علت دلبری و ایجاد دلتنگی
محکوم به حبس ابد در قلب اینجانب میباشید
دوران محکومیت شما از هم اکنون آغاز میگردد !
.
.
.
آنکه با ماست جان فدای سرش
آنکه با ما نیست دعای خیر ما پشت سرش . . .
.
.
.
دوست داشتن یعنی
بیست نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست میکنند…
لب نمیزنی…
ولی دووست داری تره ای رو بخوری که “اوون” هیچوقت واست خرد نمیکنه!
.
.
.
میدونی خوش بخت ترین زوج دنیا کیه … ؟
خنده و گریه . . . . !
به ندرت با هم دیده میشن اما وقتی با هم دیده میشن
اون بهترین لحظه ی زندگیه…..!
.
.
.
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟
.
.
.
نه کسی منتظر است…
نه کسی چشم به راه…
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه…
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه…
راد اس ام اس
.
.
.
تاریــخ انقضایــت کــه ســر برســد
از Call تبــدیل میشــوی بــه Missed Call
بهمیــن راحتــی…..!
.
.
.
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم
می آید
می ماند
و به تنهاییم پایان میدهد!
آمد
رفت
و به زندگی ام پایان داد…
.
.
.
جملات عاشقانه
در دفتر دل یاد تو سر مشق من است
یاد من هم نکنی,یاد تو تکلیف من است . . .
.
.
.
پشت دیوار کج فاصله ها پنهانیم / غربت دل را به خدا میدانیم
گرچه دوریم ز هم با همه ی خاطره ها / به امید خبری تازه ز هم میمانیم . . .
.
.
.
جملات کوتاه احساسی
من رودخانه ای را می شناسم که
با دریا قهر کرد و عاشقانه به فاضلاب پیوست . . .
.
.
.
لحظه ای که فکرش را نمیکنی ، کسی در دوردستها خاطره ی خوبیهایت را ورق میزند .
.
.
.
رویا هایی هست که شاید هرگز تعبیر نشوند
اما همیشه شیرین اند
مثل رویــــای داشتن تـــــــو . . .
.
.
.
متون عاشقانه جدید
گاهی فقط بوی یک عطر
شنیدن صداش
خوندن اخرین smsش
یک تشابه اسم ،
برای چند لحظه !
باعث میشه دقیقاً احساس کنی ….
که قلبت داره از تو سینه ات کنده میشه … !
.
.
.
به تو که فکر میکنم بی اختیار به حماقت خود لبخند میزنم
سیاه لشکری بودم در عشق تو و فکر میکردم بازیگر نقش اولم ، افسوس !
.
.
.
اشعار عاشقانه جدید
ﺗﻮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔــــــﻮﯾﯽ ﺗﺎ ﻣـــﻦ ﺧﻮﺷــــــحال ﺷﻮﻡ
ﻭ ﻣﻦ ﺍﺣﻤــــــﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺗﺎ ﺗو ﺩﻟﮕﯿــــــﺭ ﻧﺸﻮی . . .
.
.
.
آدمی را دیدم با سایه ی خود درد و دل میکرد !
چه رنجی میکشد او
وقتی هوا ابریست . . .
.
.
.
من کسی را که مرا بخاطر خوبی هایم می خواهد نمی خواهم،
کسی را می خواهم که با دانستن بدی هایم بازهم مرا می خواهد . . .
.
.
.
تراشکار ماهری شدم بسکه تو نیامدی و من برای دلم بهانه تراشیدم !
.
.
.
لعنتی …
من خاطرت را می خواستم …
نه خاطره ات را …..
.
.
.
دلم کار دست است ، خودم بافتمش ! تارش را از سکوت
پودش را از تنهایی ، همین است که “خریدار” ندارد . . .
.
.
.
غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم
تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد
من در این ویرانه ها احساس غربت می کنم . . .
.
.
.
دلم برای لمس نگاهت سخت دلتنگی میکند ، به کدامین بهانه حواسش را پرت کنم !
.
.
.
این بار که آمدی
دستانت را روی قلبم بگذار
تا بفهمی این دل با دیدن تو نمی تپد
میلـــرزد . . .

اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید

خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 15:13 توسط MoBiN
|

بدون شرح


اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 14:51 توسط MoBiN
|
وقتی نگاهم به تعداد آنلاین تو وبلاگ میوفته
حسرت میخورم
با خودم میگم:
الان همه دارن کپی می کنن
اونایی که کپی می کنید
کپی کنید اشکال نداره
ولی حداقل به وبلاگ ما رای بدید
روی عکس زیر کلیک و بعد [vote] رو بزنید

+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 14:44 توسط MoBiN
|

ریشه اصلی این آداب، این است که این مردها از مشکل کمبود توجه رنج می برند. آنها از درون قصد اذیت کردن شما را ندارند، شاید اگر بدانند که چه قدر شما را ناراحت می کنند، هیچ وقت این کار را نکنند
وقتی مردی باعث حسادت همسر خود می شود، در واقع هیچ منظور و هدف خاصی ندارد. تنها دلیل اصلی آن، عدم احساس امنیت نسبت به رابطه خود و همسرش است. در این حالت، مرد به حد انفجار می رسد، شاید اگر با عوامل این معضل آشنا شوید، بتوانید کمی آنها را درک کنید!!
احساس عدم امنیت
آنها در روابط خود با همسرشان، از اعماق درون، احساس عدم امنیت می کنند. با این کار می خواهند امنیت خود را نشان دهند، با خودنمایی، فشار حس عدم امنیت آنها کمتر می شود. تصور مردها بر این است که هر چقدر همسرشان نسبت به اعمال و رفتار وی، حسودی کنند، نزد وی، جذابتر و خواستنی تر جلوه می کنند، اگر با این طرز فکر آنها آشنا شوید، کمتر از این اخلاقشان ناراحت می شوید.
در صورتی که از ابتدا نیز یک عدم اطمینان خفته در زندگی آنها باشد و در این بین مرد به زنی دیگر توجه یا نگاه کند، آن وقت است که این حس خفته در زن نیز بیدار و مشکلات خطرسازی را به دنبال دارد.
در واقع آنها هیچ منظوری ندارند
مردها بدون منظور این کار را می کنند. آنها با زنان دیگر اطراف خود صحبت کرده و جلب توجه می کنند. این مرد در نظر دیگران تنها یک مرد چشم چران و هوس ران است.
ریشه اصلی این آداب، این است که این مردها از مشکل کمبود توجه رنج می برند. آنها از درون قصد اذیت کردن شما را ندارند، شاید اگر بدانند که چه قدر شما را ناراحت می کنند، هیچ وقت این کار را نکنند. در این بین زن به شدت عصبی شده، اگر زندگی خود را دوست داشته باشد، با روش خاص زنان! به مرد خود توجه بیشتری کرده و روابط زندگی را مستحکم تر می کند، در غیر این صورت، مطمئناً تنها نظاره می کند و منتظر متلاشی شدن رابطه خود می شوند.
قدرت درک این مردها
دانستن علل اصلی ایجاد این حالات در مردها، به شما قوت قلب می دهد و تا حدی قادرید آنها را درک کنید، بدانید که این مردها هنوز به استحکام رابطه خود شک داشته و با این حس و احساس خطر و تزلزل در رابطه ی خود، دست به این کارها می زنند.
در آخر توصیه ما را جدی بگیرید، واقعاً مردها از این کار نیت خاصی ندارند، این شما هستید که با روشی زنانه و اقتدار خود می توانید اوضاع را دوباره تحت اختیار بگیرید!
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 14:40 توسط MoBiN
|

پسری با زیباترین چشمان جهان/عکس ها
این پسربچه زیبای سیاه پوست زیباترین چشمان دنیا یعنی چشمانی به رنگ آبی آسمان را دارد.


اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 14:34 توسط MoBiN
|

خداییش چه پاسپورتی بوده
خخخخخخخخخخخخخخخخخ
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 14:24 توسط MoBiN
|

عید نوروز بود و من به همراه خانواده رفته بودیم عید دیدنی یکی از فامیلامون توی یکی از روستاهای شمال.
شب شده بود و هوا هم بارونی بود. من اون روز دلپیچه ی شدیدی گرفته بودم از بس که شب قبلش پرخوری کرده بودم!
اون سال عید من لباس هایی که خریده بودم به سالهای قبل خیلی گرون تر بود و مهم تر از همه اینکه خودم همشونو انتخاب کرده بودم!
آقا چشمتون روز بد نبینه ، اون شب دلپیچه امونمو برید و من هم که تا اون موقع خودمو کنترل کرده بودم ، یکباره روانه ی دستشویی شدم . اصل ماجرا از اینجا شروع شد…..
نمیدونم تاحالا دستشویی های روستا رفتید یا نه؟ معمولاً تو حیاطن و خیلی هم تنگ و کوچیک هستن و از شلنگ ملنگ هم خبری نیست و فقط باید با آفتابه کار کنی!!
آقا چشمتون روز بد نبینه ما کارمونو کردیم و آخر سر مجبور بودم کاسه توالت رو با فرچه تمیز کنم اما دریغ از فرچه!! فرچه کجا بود؟
حالا با چی سنگ توالتو تمیز کنم ؟ نمیشه همینجوری ول کنم برم که؟
هاپو با اینکه حیوونه رو خرابکاریش خاک میریزه ، حالا کم مونده سوژه ی فک و فامیل دهاتی بشیم!! والاا
چیکار باید میکردم؟ تو اون نیم وجب جا که اصلاً نمیشد خودتو تکون بدی باید تصمیمات بزرگ هم میگرفتی!!
خدایا این چه مخمصه ایه؟ چ خدا نصیب گرگ بیابون نکنه. تصمیم گرفتم با دستم تمیزش کنم!!!
وایییییییییییی چـــــندششش! خو چیکار باید میکردم ؟ مجبور بودم!!
روی دوپا نشستم و دستمو نزدیک کردم… نزدیک تر و نزدیک تر…. فقط چند میلیمتر مونده بود…. که یهو یه فکری به ذهنم رسید….!!!!
کفشای نازنینم… نه…. ۹۰ هزارتومن خریده بودمشون!! ولی چاره چیه؟ یا دست یا کفش!
تسلیم! بلند شدم و پای چپم رو به سوراخ کاسه توالت نزدیک کردم و کشیدم روش بالا پایین کردم اما فایده نداشت!
ای خدا… گرفتاری دیگه نبود که اینو واس ما انتخاب کردی؟
یه لنگه از کفشمو درآوردم و جوراب همون لنگه ی پامو هم درآوردم و نشستم!!! چجوری؟ با فلاکت هرچه تمام تر!
روی یه پا نشستم و اون پای دیگمو گذاشتم روی دیوار ، جورابمو کردم توی دست راستم و دست راستمو کردم تو کفشم و حالا نساب کی بساب!
چه استعدادی دارم در امر ساییدن سنگ دستشویی!!! وای کفشم….!!
خدا بگم چیکارت کنه صاحبخونه قبلی (میزبان دیشب) معلوم نیست چه ذغنبوتی ریخته بودی تو غذا که هی اصرار داشت از روده ی ما بیاد بیرون اما حالا دل نداره از روی سنگ این کاسه توال کنده بشه!
دستم دیگه عرق کرده بود ، زیر اون لامپ ۲۰۰ آویزون از سقف کوتاه توالت که دورش هم پشه جمع شده بود خودمم عرق کرده بودم!
وای خدا اگه کسی تو این حالت منو ببینه! خدا خدا میکردم کسی به گیر کردن طولانی مدت من تو مستراح شک نکنه! والا شانس نداریم که ، “فک و فامیل…” هزارتا حرف و حدیث درمیکنن واس آدم.
با این همه دک و پوزمون به چه مصیبت دنیوی ای گرفتار شدیم! فقط کم مونده بود توالت شور خویشاوندان دهاتی بشیم که به اون افتخار هم نائل شدیم! زمان دستم نبود و همش میترسیدم کسی بیاد و این وضعیت اسفناک و سخیف منو ببینه ،
احتمالاً حدود یه ربع داشتم میسابیدم! خو لامصب تو که میخواستی گیر کنی تو همون روده ی لامصــّـب گیر میکردی دیگه اه!
پا شدم یه آفتابه آب ریختم و دوباره براندازش کردم! لامصب از روز اولش تمیز تر شده بود!! کفش و جورابمو پوشیدم (به سختی تو اون جای تنگ) و زدم بیرون! چه عرقی کرده بودما! هرکی ندونه فکرمیکنه همه ی پله های برج میلادو رفتم بالا.
کفشم…! بیچاره جور فرچه دسشویی رو کشید برام اما دمش گرم…!
خوشحالم که دمپایی ابری پا نبود وگرنه الآن بجای نوشتن این خاطره داشتم زیر ناخونامو تمیز میکردم…!
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 14:21 توسط MoBiN
|


این دختر که بر اثر یک رابطه احساسی و شکست در این رابطه دست به این کار زد ولی مهمترین نکته خودکشی بسیاری از دختران بر اثر همین عامل یعنی شکست عشقی دست به این کار ویرانگر میزنند.


اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 13:44 توسط MoBiN
|
دختره اس ام اس زده :
سلام عزیزم بی معرفت شدی
جواب دادم شما؟
نوشته منم دیگه الهام فراموشم کردی؟
اس زدم شارژ ندارم برام یه کارت شارژ بخر جوابتو بدم
کصافط دیگه جواب نداد
اینا دخترن؟
دخترم دخترای قدیم
:|
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 17:35 توسط MoBiN
|
یک دانشجوی مهندسی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد
...
اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه
روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت
"اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
نتیجه اخلاقی این ماجرا. .
.
هی فلانی پسرای مهندسی هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.!!
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 17:21 توسط MoBiN
|





اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 17:20 توسط MoBiN
|
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسيد: مزاحم نیستم کنار دست شما بنشينم؟
دختر جوان با صدای بلند گفت: نمیخواهم يک شب را با شما بگذرانم !
تمام دانشجويان در کتابخانه به پسر که بسيار خجالت زده شده بود نگاه کردند...
پس از چند دقيقه دختر به سمت
آن پسر رفت و در کنار ميزش به او گفت: من در زمینه روانشناسی پژوهش می کنم و ميدونم مردها به چه چيزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده کردم. درست است؟
پسر با صدای بسيار بلند گفت: 200 دلار برای يک شب !!؟ خيلی زياد است !!!
و تمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غير عادی کردند...
پسر به گوش دختر زمزمه کرد: من حقوق میخوانم و ميدانم چطور شخص را گناهکار جلوه بدهم
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 17:19 توسط MoBiN
|

اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 17:16 توسط MoBiN
|


تو رو خدا شباهتو نگاه کنین

اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
ادامه مطلب
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 17:15 توسط MoBiN
|
وقتی که مهربونن ---------- مثل یه خرگوش ملوس دوست داشتنین
وقتی که اعصبانی میشن ---------- مثل دیونه ها میشن دیگه نمیشه رفت سمتشون
وقتی غر میزنن --------- مثل مگس میرن رو اعصابت
وقتی که ناز میکنن ---------- مثل یه بچه نق نقو اعصابتو خورد میکنن
وقتی که دروغ میگن --------- قیافشون شبیه سوسک میشه(نکته کنکوری)
وقتی ناراحت میشن ---------- مثل یه گنجشک تیر خورده دلسوز میشن
وقتی خوشحال میشن -------- مثل کانگورو اینور اونور میپرن
وقتی جیغ میزنن --------- مثل یه سوزن که بهت میزنن از جا میپری
وقتی که بترسن --------- مثل موش سریع یه جا قایم میشن
وقتی خجالت بکشن ------- مثل لبو قرمز میشن
وقتی که حرف میزنن -------- مثل رادیو خراب باید بزنی تو سرش تا قطع شه
وقتی که گریه میکنن ------- مثل بچه های شیش ماهه حتما باید نازش کنی تا آروم شه
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 17:3 توسط MoBiN
|





اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 16:46 توسط MoBiN
|

آرسن ونگر مجبور شد برای دفاع از برخی خریدهای خود زمانی که توسط یک خبر نگار سوال پیچ می شد این عنوان را مطرح کند.
ونگر که در این روزها خسته و ناامید به نظر میررسد در کنفرانس مطبوعاتی به سوالات خبرنگاران در مورد شایعه ها،توانایی های وی برای مدیریت تیم و… پاسخ داد .
در پایان یکی از خبرنگارن با پرسیدن سوال هایی قصد تحریک وی را داشت در مورد خریدهای چند فصل اخیر آرسنال که شاید نیازی به این گونه خریدها نبود مانند:جروینیو،شاماخ،اسکوییلاچی،سانوس و پارک چو یونگ بازیکنانی هستند که بیشتر نام آن ها به عنوان بازیکن ذخیره به چشم میخورد.
ونگر برای دفاع از این بازیکنان عنوان کرد که آن ها بازیکنانی بین المللی هستند و تیم های زیادی خواهان به خدمت گرفتن آنها هستند. ولی این کافی نبود و خبرنگار با پرسیدن سوال هایی قصد حمله به دستمزد ونگر و سایرین را داشت.
سرانجام ونگر به حالت طنز به خبرنگار اطمینان داد که ما مسی را در ژانویه به خدمت خواهیم گرفت که با این حرف بتواند او را ساکت کند.
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 16:37 توسط MoBiN
|
اندازه سهره پیشانی سرخ 12 سانتیمتر و اندکی بزرگ تر از فینچ معمولی می باشد ؛ نر و ماده همشکل . یک سهره بسیار کوچک و تیرهرنگ با منقار کلفت مخروطی که تارک طلایی مایل به قرمز ، دمگاه زرد مایل به نارنجی و دم دو شاخه دارد . جبه و پشتش قهوهای زیتونی است با رگههای سیاه فراوان و تمام قسمت جلویی بدن آن به جز تارک ، سیاهرنگ است . پرنده نابالغ کمرنگتر و فاقد تارک قرمز می باشد . پرندهای است بسیار پر جنب و جوش و خیلی اجتماعی . اين سهره از خانواده قناري ميباشد ولي اواز ان به زيبايي قناري نيست. اما با بودن بمدت 3-4 ماه كناري قناري اوازش بهتر شده وقابليت جفت انداختن با قناري را دارا ميباشد ابتدا باید گل به سر نر را به اوج آمادگی برسانید که علائم آن بالا نگه داشتن پر ها خواندن یکسره دم زرد رنگ در این پرنده است سپس پرنده ماده را در قفسی بیندازید به همراه خانه پرنده بعد این دو قفس رو کنار هم قرار دهید در این هنگام با گذشت یک هفته پرنده نر با جیک جیک کردن پرنده ماده شروع به خواندن می کند و به آن غذا می دهد در این صورت پرنده نر را در قفس ماده قناری مست بیندازید در صورت مست واماده بودن هر دو پرنده بعد از چند روز درگر باهم جفت خواهند خورد.و جوجه هاي حاصله برعكس جوجه هاي قناري با سهره طلايي يا سهره كرماني عقيم نبوده وقابل تكثير ميباشد .

اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 16:34 توسط MoBiN
|

خانواده ای در جنوب غربی ولز تولد نخستین نوزاد دختر خود پس از 103 سال را جشن گرفتند.
آون گوونث جنکینز نخستین نوزاد دختر خانواده جنکینز ها از سال 1909 تا به حال است.
این خانواده می گویند که تنها پس از مراجعه به شجره نامه خانواده متوجه شده اند که تولد دخترها در خانواده آنها چقدر نادر بوده است.
امیر پدر این دختر که یک پسر 2 ساله هم دارد می گوید پس از بررسی شجره نامه خانوادگی متوجه شدیم که این نخستین نوزاد دختر پس از 103 سال است.
آون یک هفته پیش با وزن 3.8 کیلوگرم در بیمارستانی در سوانسی متولد شد.
تا قبل از تولد آون تنها دختر این خانواده سارا الون جنکینز بود که در سال 1909 متولد شده بود.
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 16:27 توسط MoBiN
|
داستان کوتاه نابودگر عشق
کنار خیابون ایستاده بود
تنها ، بدون چتر ،
اشاره کرد مستقیم ...
جلوی پاش ترمز کردم ،
در عقب رو باز کرد و نشست ،
آدمای تنها بهترین مسافرن برای یک راننده تنها ،
- ممنون
- خواهش می کنم ...
حواسم به برف پاک کنای ماشین بود که یکی در میون کار می کردن و قطره های بارون که درشت و محکم خودشون می کوبوندن به شیشه ماشین ،
یک لحظه کوتاه کافی بود که همه چیز منو به هم بریزه ،
و اون لحظه ، لحظه ای بود که چشم های من صورتش رو توی آینه ماشین تماشا کرد ،
نفسم حبس شد ، پام ناخودآگاه چسبید روی ترمز ،
- چیزی شده ؟
چشمامو از نگاهش دزدیدم ،
- نه .. ببخشید ،
خودش بود ، شک نکردم ، خودش بود
بعد از ده سال ، بعد از ده سال .... خودش بود .
با همون چشم های درشت آهویی ، با همون دهن کوچیک و لبهای متعجب ،
با همون دندونای سفید و درشت که موقع خندیدنش می درخشید و چشمک می زد ،
خودش بود .
نبضم تند شده بود ، عرق سردی نشست روی تنم ، دیگه حواسم به هیچ چی نبود ،
می ترسیدم دوباره نگاهش کنم ، می ترسیدم از تلاقی نگاهم با نگاهش بعد از ده سال ندیدن هم ،
دستام و پاهام دیگه به حال خودشون نبودن ،
برف پاک کنا اصلا کار نمی کردن ، بارون بود و بارون ،
پرسید :
- مسیرتون کجاست ؟
گلوم خشک شده بود ،
سعی کردم چیزی بگم اما نمی شد ، با دست اشاره کردم .. مستقیم .
گفت : من میرم خیابون بهار ، مسیرتون می خوره ؟
به آینه نگاه نکردم ، سرمو تکون دادم ،
صدای خودش بود ، صدای قشنگ خودش بود ،
قطره اشکم چکید ، چکید و چکید ، گرم بود ، داغ بود ، حکایت از یک داستان پرغصه داشت ،
به چشمام جراءت دادم ،
از پشت پرده اشک دوباره دیدمش ، داشت خیابونو نگاه میکرد ،
دهن کوچولوش مثل اون موقع ها نیمه باز بود ، به تعبیر من ، با حالت متعجبانه ،
چشماش مثل چشم بچه ها پر از سئوال ،
سرعت ماشینو کم کردم ، بغض بد جور توی گلوم می تپید ،
روسریش ، مثل همیشه که حواسش نبود ، سر خورد بود روی سرشو موهای مشکیش آشفته و شونه نشده روی پیشونیش رها بود ،
خاطره ها ، مثل سکانس های یک فیلم با دور تند ، از جلو چشمام عبور می کرد ،
به خدا خودش بود ،
به چشمای خودم نگاه کردم ، سرخ بود و خیس ،
خدا کنه منو نشناسه ، اگه بشناسم چی میشه ، آخه اینجا چیکار می کنه ؟ !
یعنی تنهاست ؟ ازدواج نکرده ؟ ازدواج کرده ؟ طلاق گرفته ؟ بچه نداره ؟ خدای من ... خدای من ....
با لبش بازی می کرد ، مثل اونوقتا ، که من مدام بهش می گفتم ، اینقده پوست لبتو نکن دختر ، حیف این لبای قشنگت نیست ؟
و اون ، با همون شیطنت خاص خودش ، می خندید ، لج می کرد ،
به یک زن سی و هفت ساله نمی خورد ، توی چشم من ، همون دختر بیست و هفت ساله بود ، با همون بچه گیای خودش ، با همون خوشگلیای خودش ....
زمان به سرعت می گذشت ، قطره های اشک من انگار پایان نداشت ، بارون هم لجباز تر از همیشه ،
پشت چراغ قرمز ترمز کردم ،
به ساعتش نگاه کرد ،
روسریشو مرتب کرد ، به ناخناش نگاه کردم ، انگار هنوزم مراقب ناخناش نیست ، دلم می خواست فریاد بکشم ، بغض داشت خفم می کرد ، کاش میشد از ماشین بزنم بیرون و تموم خیابون رو زیر بارون بدوم و داد بزنم ، قطره های عرق از روی پیشونیم میچکید توی چشمام و با قطره های اشک قاطی میشد و می ریخت روی لباسم ، زیر بارون نرفته بودم اما .. خیس بودم، خیس ِ خیس ...
چیکار باید می کردم ، بهش بگم ؟ بهش بگم منم کی ام ؟ برگردم و توی چشاش نگاه کنم ؟ دستامو بذارم روی گونه هاش ؟ می دونستم که منو خیلی زود میشناسه ، مگه میشه منو نشناسه ،
نه .. اینکارو نمی تونم بکنم ، می ترسم ، همیشه این ترس لعنتی کارا رو خراب می کرد ،
توی این ده سال لحظه به لحظه توی زندگیم بود و ... نبود ،
بود ، توی هر چیزی که اندک شباهتی بهش داشت ،
بود ، پر رنگ تر از خود اون چیز ، زیباتر از خود اون چیز ،
تنهاییم با جستجوی اون دیگه تنهایی نبود ، یه جور شیدایی بود ،
خل بودم دیگه ،
نرسیدم بهش تا همیشه دنبالش باشم ،
عاشقی کنم براش ،
میگفت : بهت نیاز دارم ...
ساکت می موندم ،
میگفت : بیا پیشم ،
میگفتم : میام ...
اما نرفتم ،
زمان برای من کند میگذشت و برای اون تند تر از همیشه ،
دلم می خواست بسوزم ،
شاید یه جور خود آزاری که البته بیشتر باعث آزار اون شد ،
قصه عشق من افسانه شد و معشوق من ، از دستم پرید ،
مثل پرنده کوچکی که دلش تاب سکوت درخت رو نداشت .
صدای بوق ماشین پشت سر، منو به خودم آورد ، چراغ سبز شده بود ،
آهسته حرکت کردم ، چشام چسبید روی آینه ، حریصانه نگاهش کردم ، حریصانه و بی تاب ،
چرا این اشکای لعنتی بس نمی کنن ،
آخه یه مرد چهل ساله که نباید اینقدر احساساتی باشه ،
یاد شبی افتادم که برای بدرقه من تا فرودگاه اومد ،
هردوروی صندلی عقب تاکسی نشسته بودیم ،
و اون تمام مسیر بهم نگاه می کرد ، اشک میریخت و با همون لبای قشنگ نیمه بازش ، چشم در چشم ، نگاهم می کرد ،
تا حالا اینقدر مهربونی رو یکجا توی هیچ چشمی ندیده بودم ،
چشماش عاشقانه و مادرانه ، با چشم های من مهربون بود .
شقیقه هام می سوخت ، احساس می کردم هر لحظه ممکنه سکته کنم ، قلبم عجیب تند می زد ، تند تر از همیشه ، تند تر از تمام مدتی که توی این ده سال می زد ،
- همینجا پیاد میشم .
پام چسبید روی ترمز ، چشمامو بستم ،
- بفرمایین ...
دستشو آورده بود جلو ، توی دستش یک هزار تومنی بود و یک حلقه دور انگشتش ، قلبم ایستاد ،
با همه انرژیم سعی کردم حرفی بزنم ..
- لازم نیست ..
- نه خواهش می کنم ...
پولو گذاشت روی صندلی جلو ... صدای باز شدن در اومد
و بعد .. بسته شدنش .
خشکم زده بود ، حتی نمی تونستم سرمو تکون بدم .
برای چند لحظه همونطور موندم ،
یکدفه به خودم اومدمو و درماشینو باز کردم ،
تصمیم خودم گرفته بود برای صدا کردنش ،
برای فریاد کردنش ،
برای ترکوندن همه بغضم توی این ده سال ،
دیدمش ... چند قدم مونده بود تا برسه به مردی که با چتر باز منتظرش بود ، و ... دختربچه ای که زیر چتر ایستاده بود .
صدا توی گلوم شکست ...
اسمش گره خورد با بغضم و ترکید .
قطره های سرد بارون و اشکهای تلخ و داغم با هم قاطی شد .
رفت ، رفتند توی خیابون بهار ، سه نفری ، زیر چتر باز ...
دختر کوچولو دستشو گرفته بود ، صدای خنده شون از دور می اومد ...
سر خوردم روی زمین خیس ،
صدای هق هق خودم بود که صدای خنده شون رو از توی گوشم پاک کرد ...
مثل بچه ها زار زدم .. زار زدم ...
منو بارون .. ، زار زدیم ،
اونقدر زار زدم تا سه نفریشون مثل نقطه شدن ،
به زحمت خودمو کشوندم توی ماشین ،
بوی عطرش ماشینو پر کرده بود ،
هزار تومنی رو از روی صندلی جلو برداشتم و بو کردم ...
بوی عطر خودش بود ، بوی تنش ، بوی دستش ،
بعد از ده سال ، دوباره از دستش دادم ، اینبار پررنگ تر ، دردناک تر ، برای همیشه تر.
خل بودم دیگه ..
یعنی این نقطهء پایان بود برای عشق من ؟
نه ..
عاشق تر شده بودم
عاشق تر و دیوانه تر ... چه کردی با من تو ... چه کردی ...
بارون لجبازانه تر می بارید
خیابان بهار ، آبی بود .
آبی تر از همیشه ...
اگه از این مطلب خوشتون اومد روی عکس زیر کلیک کنید
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 15:30 توسط MoBiN
|
این خانم ۳۶ ساله به خاطر مشکلات هورمونی دچار نوعی بیماری شده است که باعث میشود موهای زائد در ناحیه صورت رشد کنند. وی از سن ۱۷ سالگی به این بیماری مبتلاست و عادت داشت هر روز موهای صورت خود را اصلاح کند اما در سن ۲۰ سالگی و با الهام گرفتن از کار دوستش که در حمایت از یک انجمن خیریه برای جمع آوری کمک مالی به بیماران پروستات و آگاهی از این بیماری ریشهایش را کوتاه نمیکرد تصمیم گرفت موهای صورتش را به حال خود رها کند.
او توانسته است تا کنون ۷۰۰۰ پوند به این خیریه کمک کند. وی از سن ۱۷ سالگی دچار این بیماری شد و طی آن موهای زیادی در ناحیه لبها و چانه اش شروع به رشد کرد و به قدری رشد این موها زیاد شد که مجبور بود هرروز آنها را اصلاح کند. او غالبا با مردها اشتباه گرفته میشد و این مسئله باعث عذابش بود . وی میگوید : اگرچه دختر زیبایی بودم اما این مسئله باعث شد از همه دوری کنم و در آن سن این برای من مشکل بسیار بزرگ و عذاب آوری بود.
وی می افزاید هزینه لیزر درمانی برای رفع این موهای زائد از عهده او خارج است و بخاطر حساسیت شدید پوستی اش امکان استفاده از “وکس ” را نیز ندارد . او قصدش را از انجام این کار نشان دادن زیبایی های شخصیتی انسانها به دیگران عنوان میکند و میگوید من علیرغم این موها هنوز هم زن زیبایی هستم و مهمتر از زیبایی صورتم نیت زیبایی است که پشت این عمل قرار دارد.
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 14:44 توسط MoBiN
|

خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

من که این همه مطلب میزارم
بزنید دیگه
ادامه مطلب
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 14:21 توسط MoBiN
|
لره در مسابقه قرآن با رسیدن به کلمه بنی اسرائیل از مسابقه
کناره گیری کرد و با پرچم ایران دور زمین چرخید و از مسابقات کناره گیری کرد
.
.
.
لره و خارجیه سر توالی فرنگی دعواشون میشه
به لره میگن چرا سر توالت فرنگی دعواتون شده؟
لره میگه من یه عمره دارم از آب چشمه میخورم این اومده ریده توش
.
.
.
امر به معروف پدر اصفهانی به پسرش:
وخی برو مچد هم نمازدا بوخون
هم کفشادا عوض کون
هم یه جفت دمپایی برا نند بردار بیار
وخی خره وخی
.
.
آقایون و خانوما ناراحت نشید اینا همش جنبه طنز داره
خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
بزنید دیگه جون مادرتون
زدید رو عکس یه صفحه باز میشه
اونجا [vote] رو بزنید

+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 13:33 توسط MoBiN
|

خداییش بزنید 1 دقیقه هم طول نمی کشه
اگه از این مطلب خوشتون اومد کپی کنید ولی خواهشا روی عکس زیر کلیک کنید و بعد [vote] را بزنید

+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 13:29 توسط MoBiN
|

شخصیت شناسی حالب با میوه شب یلدا
چنانچه انواع میوهها به شما تعارف شود کدام میوه را انتخاب میکنید؟
پرتقال؛ سیب؛ آناناس؛ موز؛ نارگیل ؛ انبه؛ گیلاس؛ انگور سیاه؛ هلو یا گلابی؟
آیا میدانید که میتوانید از روی میوه انتخاب شده شخصیت آدمها را بشناسید و بر اساس میوههای مورد نظر بگویید که شرایط روحی روانی اشخاص مختلف چگونه است؟
پس میوه دلخواه خود را انتخاب کنید و به رازهای شخصیتی خود و دوستانتان پی ببرید!
.
پرتقال
اگر پرتقال میوه محبوب شما است. شما آدمی پر قدرت و بسیار صبورید و دوست دارید کارها را به آرامی و با متانت اما در عین حال با درایت کامل و جسارت به انجام برسانید. سخت کوش و پر تلاش و کمی خجالتی هستید اما در دوستی میتوان به شما اعتماد کرد. شما دوستان خود را به دقت انتخاب میکنید و با تمام وجود به آنها عشق میورزید.
.
سیب
چنانچه سیب میوه محبوب شماست شما فردی اسراف کار و بسیار رک گو و صریح اللهجه هستید. اگر چه ممکن است بهترین سازماندهنده و مدیر نباشید اما میتوانید رهبر یک تیم کوچک باشید که با تلاش زیاد تیم را به موفقیت میرسانید. در بیشتر موقعیتها میتوانید به سرعت و به درستی تصمیم بگیرید. شما از سفرهای کوتاه و غیر منتظره لذت میبرید. زمانی که با شریک زندگی خود به سر میبرید جذاب و خونگرم به نظر میآیید و به شدت عاشق “زندگی” به مفهوم واقعی آن هستید.
.
آناناس
اگر آناناس میوه محبوب شما است، بسیار سریع تصمیم می گیرید و سریع تر از آن عمل میکنید. در تغییر شغل و خطر کردن در زمینههای اجتماعی شجاع و بیباک هستید. شما دارای یک توانایی استثنایی در مدیریت بوده و نمیگذارید کار روی دستتان بماند.
دوست دارید مورد اعتماد دیگران باشید. معمولا خیلی سریع با دیگران ارتباط دوستانه بر قرار نمیکنید ولی به محض انجام آن، دوستتان را برای همیشه برای خودتان نگاه میدارید. به ندرت به دنبال زندگی رمانتیک میروید و شریک شما غالبا به واسط صفات ممتاز تحت تاثیرتان قرار میگیرد اما از توانایی شما در نشان دادن این احساسات ناامید است.
.
موز
عاشقان موز افرادی دوست داشتنی، آرام، گرم و طبیعتا با احساس هستند. شما غالبا از نداشتن اعتماد به نفس و خجالتی بودن در رنج هستید. دیگران غالبا از طبع آرام و شیرینتان سؤ استفاده کرده و سعی میکنند به این وسیله برای خود موقعیتهای جالب را رقم بزنند. عاشق شریک زندگی خود در تمام زمینهها هستید و این عشق به خاطر زیبایی جسمی و روحی اوست. به خاطر روشی که دارید روابط شما با او همواره در یک هماهنگی کامل است.
.
نارگیل
شما دوستداران این میوه سنگین و کمیاب، افرادی جدی با فکر و شعور هستید. از روابط اجتماعی لذت میبرید و به ویژه روی همراهان و دوستان خود حساسیت خاصی دارید. ممکن است کمی خودخواه به نظر بیایید اما لزوما چنین صفتی در شما برجسته نمیشود. شما فردی سریع الانتقال آگاه و گوش به زنگ هستید و دیگران مطمئن هستند که در زمینه شغلی همیشه در بالاترین رده قرار داشته و به بهترین نحو کارها را انجام میدهید. شما نیاز به شریک عاقلی داشته و عقل و احساس را با هم در این مسئله دخالت میدهید.
.
انبه
اگر انبه را دوست دارید به راحتی میشود به شما اتکا کرد. شخصی هستید با ایدههای روشن و غالبا درست و اثر گذار. از اینکه درگیر مسائلی بشوید که نیاز به تلاش ذهنی شدید دارد لذت میبرید و با شریک خود به ملایمت و آرامی رفتار میکنید. سعی میکنید با زندگی خود بسازید و چنانچه نیاز به قوی بودن را احساسا میکنید آن را در جایی دیگر میجویید.
.
گیلاس
چنانچه گیلاس میوه محبوب شماست زندگی همیشه به شیرینی که در نظر دارید خود را به شما نشان نمیدهد. فراز و فرود در زندگیتان زیاد است. بویژه در موقعیتهای حرفهای و کاری. شما همیشه و در هر پروژهای کمی پول به دست میآورید و نه به مقدار زیاد. ذهنی فعال و خلاق داشته و غالبا به دنبال چیزهای نو هسید. شما شریکی صمیمی و وفادرا هستید اما اثر گذاشتن بر احساسات شما کار ساده ای نیست. خانهتان برای شما به منزله بهشت است و هیچ چیزی را بیشتر از این دوست ندارید که در منزل باشید و دوستان افراد خانواده و آشنایان شما را دوره کنند.
.
انگور سیاه
در صورتیکه به انگور سیاه علاقمندید به طور کلی آدمی مودب و خوش رو هستید اما گاهی اوقات سریع و به شدت عصبانی میشوید هر چند به همان سرعت عصبانیت شما فروکش میکند. از زیباییها به هر شکل که باشند لذت میبرید. بسیار محبوب و مورد علاقه دیگران هستید و این محبوبیت به علت طبیعت گرم شماست. شور و شوق فراوانی به زندگی دارید و از هر کای که میکنید لذت میبرید اعم از لباس پوشیدن خوردن و خوابیدن. شریک شما باید در تمام شور و علاقه شما سهیم باشد تا بتواند از همه آنچه که به او میدهید لذت ببرد.
.
هلو
درست مانند هلو شما از عصاره زندگی لذت میبرید. فردی رک گو و صریح اللهجه بوده و روشی دوستانه دارید و این نکات به جذابیت روحتان میافزاید. در بخشش و فراموش کردن نظیر ندارید و برای دوستیها ارزش زیادی قائل هستید. حس استقلالطلبی در شما بسیار قوی است و این امر از شما فردی راستگو ساخته است. عاشقی ایدهآل، صبور، صمیمی و یکرنگ هستید. با این حال به هیچ وجه دوست ندارید احساسات خود را در ملاء عام بروز دهید.
.
گلابی
شما که دوستدار گلابی هستید، چنانچه فکر خود را معطوف به انجام کاری می کنید می توانید آن را با موفقیت به انجام برسانید. شما دوست دارید که نتیجه تلاش هایتان را به سرعت ببینید. از انگیزه های مفید ذهنی لذت برده و دنباله رو آن هستید کمی خجالتی به نظر می رسید و در بیان احساسات خود چندان راحت نیستید. زمانی که به دنبال شریک زندگی هستید به هوش سرشار دید وسیع و دل دریایی اش بیش از دیگر موارد اهمیت می دهید.
اگه از این مطلب خوشتون اومد کپی کنید ولی خواهشا روی عکس زیر کلیک کنید و بعد [vote] را بزنید

+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 13:26 توسط MoBiN
|

پادشاهی در ایران با ۱۸۹ همسر و ۱۴۴ پسر
فتحعلی شاه قاجار دومین شاه از دودمان قاجار بود که به مدت ۳۶ سال و ۸ ماه فرمانروایی کرد. محل تولد فتحعلی شاه شهرستان دامغان است در کوچه ای که بموجب این تولد همچنان بنام کوچه مولود خانه مشهور عام می باشد.
کریمخان زند پس از سرکوب شورش محمد حسن خان قاجار در شمال ایران دو پسر وی به نام های آغامحمدخان و حسینقلی خان را مورد لطف و نوازش خویش قرار داد. وی محمدخان را با خود به شیراز برد و حکومت دامغان را نیز به برادر دیگر حسینقلیخان سپرد. وی فرزند حسینقلی خان جهانسوز برادر جوانتر آغامحمدخان قاجار بود. فتحعلی شاه پس از کشته شدن عمویش آغامحمدخان به پادشاهی رسید. زیرا آغا محمد خان فرزندی نداشت.
نام اصلی فتحعلی شاه بابا خان بود ولی به هنگام تاجگذاری نام فتحعلی را که نام نیای خود فتحعلی خان قاجار بود برای خود برگزید. فتحعلی شاه در سالهای اول حکومت خود، به سرکوبی مخالفان مشغول شد. جنگ های ایران و روسیه در دوره قاجار که به جدا شدن سرزمینهای قفقاز از ایران انجامید در زمان این پادشاه رخ داد.
می توان گفت که روند پاره پاره شدن خاک ایران با پادشاهی او آغاز شد. تعداد زنان وی را متفاوت ذکر کرده اند. سرهنگ دروویل فرانسوی ۷۰۰ و سرهنگ استوارت که یک سال بعد از مرگ او به ایران آمده ۱۰۰ و بی نینگ ۸۰۰ و مادام دیولافوا ۷۰۰ و مارخام ۳۰۰ و سپهر بیش از هزار یاد کرده اند.
بعضی منابع تعداد همسران وی را ۱۸۹ همسر به همراه ۱۴۴ فرزند پسر ذکر کرده اند.(از آنجا که تعداد فرزندان دختر برایش اهمیتی نداشته تعداد دخترانش در تاریخ ثبت نگردیده است) آغامحمدخان که خود ناتوان از زناشویی بود همواره برادرزادهٔ خود را ترغیب به ازدواج و آوردن فرزند می کرد و برای هر فرزند جدید به او پاداش می داد.
اگه از این مطلب خوشتون اومد کپی کنید ولی خواهشا روی عکس زیر کلیک کنید و بعد [vote] را بزنید

+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 13:22 توسط MoBiN
|

اگه از این مطلب خوشتون اومد کپی کنید ولی خواهشا روی عکس زیر کلیک کنید و بعد [vote] را بزنید

ادامه مطلب
+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 13:16 توسط MoBiN
|
ماشین 2 میلیارد تومنی تو ایران
کم نیسا

اگه از این مطلب خوشتون اومد کپی کنید ولی خواهشا روی عکس زیر کلیک کنید و بعد [vote] را بزنید

+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 12:55 توسط MoBiN
|
- یک پسر خوب امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها گیر نمیدهد۲ـ یک پسر خوب تنها جوکهایی را بیان میکند که مورد تائید وزارت ۱) ارشاد اسلامی۲) وزارت بهداشت۳) وزارت مبارزه با تبعیضات استانی و … باشد.
۳ـ یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه میشود”مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد”..
۴ـ یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمیره.
۵ـ یه پسر خوب عکس الکسندروگراهام بل رو قاب نمیکنه بزنه تو اتاقش.
۶ـ یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با دیدن یه خانم ردیف چشماش مثه چراغهای فولکس نمیزنه بیرون..
۷ـ یه پسر خوب روزی چند بار به سازندگان یاهو مسنجر لعنت میفرسته.
۸ـ یه پسر خوب سر کلاس تا شعاع ۳ متریِ هیچ خانمی نمیشینه.
۹ـ یه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشینش بوی ادکلن زنونه نمیده.
۱۰ـ یه پسر خوب هیچ وقت پای تلفن از این کلمات استفاده نمیکنه:”ساعت” چند” “کی میای” “کجا” “دیر نکنی یا..
۱۱ـ یه پسر خوب وقتی میاد خونه قرمزی رژ در هیچ نقطه از صورتش مشاهده نمیشه.
۱۲ـ یک پسر خوب زمانی که کسی میخواهد از عرض خیابان عبور کند تعداد دنده را از ۱ به ۴ ارتقاء نداده و قصد جان عابر را نمیکند.
۱۳ـ یک پسر خوب زمانی که یک دختر خانم راننده میبیند ذوق زده نشده و در صدد عقده ای بازی بر نمی آید
۱۴ـ یک پسر خوب که ژیان سوار میشود روی بنز همسایه با سوئیچ ماشین نقاشی نمیکشد.
۱۵ـ یک پسر خوب زمانی که تصادف میکند همانند قبائل زامبی وحشی بازی در نمی آورد.
۱۶ـ یک پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمایندگی از راهداری و شهرداری خیابانهای شهر را متر نمیکند.
۱۷ـ یک پسر خوب به محض دیدن یک دختر خانم متین با شلوار برمودا و مانتو تنگ کوتاه و شال باز دهانش به سان آبشار و چشمانش همانند چشمان وزغ نمیشود.
۱۸ـ یک پسر خوب دکمه های پیراهنش را از یک متر زیر ناف تا زیر چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلی محکم میکند.
۱۹ـ یک پسر خوب به محض دیدن دختر همسایه رنگش لبوی شده و چشمش را به آسفالت میدزود.
۲۰ـ یک پسر خوب روزی ۱۰بارهوس بردن نذری به دم در خانه همسایه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نمیکند.
۲۱ـ یک پسر خوب بیشتر از ۵ دقیقه در دستشوئی نمیماند .
۲۲ـ یک پسر خوب ۵ساعت در حمام آهنگ جواد یساری نخوانده وبرای همسایگان آلودگی صوتی ایجاد نمیکند.
۲۳ـ یک پسر خوب اگر درد عشق گرفت در کوی و برزن عرعر عشق نکرده و آبروی خانوادگی خود را نمیبرد.
۲۴ـ یک پسر خوب با دوستانی که مشکوک به چت و لا ابالی گری هستند معاشرت نمیکند.
۲۵ـ یک پسر خوب به جای اینکه پول خود را در باشگاه بیلیارد و گیم نت و غیره دور بریزد بهتر است حساب آتیه جوانان باز کند و به فکر ۱۰۰۰ سالگی خود باشد.
۲۶ـ یک پسر خوب همواره به اسم خود افتخار میکند و به هر کس که میرسد نمیگوید که بجای اصغر به او رامتین و آرش و … بگویند.
۲۷ـ یک پسر خوب در اثر دیدن افراد غرب زده جو گیر نشده و لحاف کرسیه قرمز خال خال یشمی را به پیراهن تبدیل نکرده و سر زانو خود را جر نمیدهد.
۲۸ـ یک پسر خوب تقاضای وسایل نا مربوطی از قبیل موبایل را از خانواده ندارد.
۲۹ـ یک پسر خوب در صورتی که با نامزد خود بیرون رفت و کسی به خانم متلک گفت فورا با پلیس ۱۱۰ تماس حاصل می کند.
۳۰ـ یک پسر خوب برای احیای حقوق خود از زور بازو استفاده نکرده و کلمات رکیک مانند خر و الاغ به کار نمیبرد.
۳۱ـ یک پسر خوب از معاشرت با دوستان بسیار خودمانی که عادت به بیان شوخی های نا مربوط از قبیل حراج لفظی عمه و همچین خواهر مادر هستند امتناع میکند.
۳۲ـ یک پسر خوب همانند خاله زنکها تلفن را قورت نداده و سالی به ۱۲ ماه دهانش بوی تلفن نمیدهد.
۳۳ـ یک پسر خوب هر صدایی از قبیل قار و قور شکم اهل خانه را با صدای تلفن اشتباه نگرفته و۱ متر به بالا نمیپرد.
۳۴ـ یک پسر خوب برای بیرون رفتن از خانه ۱ ساعت جلوی آئینه نایستاده و بزک نمیکند.
۳۵ـ یک پسر خوب در جشنهای فامیلی جو گیر نشده و نمیرقصد تا ابروی کل خاندان رابر باد دهد.
۳۶ـ یک پسر خوب در مهمانی های خانوادگی نوشیدنی های غیر مجاز از قبیل ماءالشعیر را تنها با رضایت نامه رسمی و کتبی پدر محترم استعمال میکند.
۳۷ـ یک پسر خوب هر زمان که عشقش کشید با زیر شلواری کردی چین پیلیسه دار و یا شرت مامان دوز و رکابی همانند قورباغه به وسط کوچه نمیپرد.
۳۸ـ یک پسر خوب تنها برای رضای خدا و کاهش بار سنگین ترافیک و حمل و نقل درون شهری و برون شهری هر کجا که دختر خانم یا خانمی را در رده سنی ۱۵ تا ۲۵ سال دید سوار کرده و به مقصد می رساند
اگه از این مطلب خوشتون اومد کپی کنید ولی خواهشا روی عکس زیر کلیک کنید و بعد [vote] را بزنید

+ نوشته شده در دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:
,
ساعت 12:54 توسط MoBiN
|
صبح: دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب…..
۶ صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره .
۷صبح: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت ۱۲ ظهر کلاس داره!!!!!!!!
۸ صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علی رغم ۱۸ کیلو اضافه وزن) شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد نیاز: جوراب و مانتو و کیف و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و…
۹صبح: آغاز عملیات حساس زیر سازی بر روی صورت (جهت آرایش)
۱۰ صبح: عملیات زیرسازی و صافکاری و نقاشی همچنان با جدیت ادامه دارد .
۱۱ صبح: عملیات آرایش و نقاشی و لنز کاری و فیشیل و فوشول با موفقیت به پایان می رسد و پس از اینکه دختر خودش رو به مدت نیم ساعت از زوایای مختلف در آیینه بررسی کرد و مامان جون ۱۹ تا عکس از زوایای مختلف ازش گرفت، به امید خدا به سمت دانشگاه میره .
۱۲ ظهر: کلاس شروع شده و دختره وارد کلاس میشه تا یه جای خوب برا خودش بگیره . ( جای خوب تعابیر مختلفی داره . مثلا صندلی بغل دستی پولدارترین پسر دانشگاه – صندلی فیس تو فیس با استاد: در صورتی که استاد کم سن و سال و مجرد باشد و … )
۱ ظهر: وسط کلاس موبایل دختر می زنگه و دختر با عجله از کلاس خارج میشه تا جواب منیژه جون رو بده. و منیژه جون بعد از ۱/۵ ساعت که قضیه خاستگاری دیشبش رو + قضیه شکست عشقی دوست مشترکشون رو براش تعریف کرد گوشی رو قطع می کنه. اما دیگه کلاس تموم شده .
۲ ظهر: کلاس تموم شده و دختر مجبوره از یکی از پسرای کلاس جزوه بگیره. توجه داشته باشین دختر نباید از دخترا جزوه بگیره. آخه جزوه دخترا کامل نیست!!!!!!!!!!!
۳ ظهر: دختر همچنان در جستجوی کیس مناسب جهت دریافت جزوه!!!!!
۴عصر: دختر نا امید در حرکت به سمت خانه.
۵ عصر: یکدفعه ماشین همون پسر پولداره که جزوه هاشم خیلی کامله جلوی پای دختره ترمز می کنه و ازش می خواد که برسونتش.
۶ عصر: دختر به همراه شاهزاده رویاهاش در کافی شاپ گل زنبق!!! میز دوم. به صرف سیرابی گلاسه.
۷ عصر: دختر دیگه باید بره خونه و پسر تا دم خونه می رسونتش.
۸ غروب: دختر در حال پیاده شدناونو از ماشین اون پسره: راستی ببخشید جزوه تون کامله؟؟؟ امروز انقدر از عشق سخن گفتی مجالی برای تبادل جزوه نموند. و جزوه رو از پسر می گیره.
۹ شب: دختر در حال چیدن میز شام در خانه سه تا ظرف چینی گل سرخی جهیزیه مامانش رو میشکونه (از عواقب عاشقی)
۱۰شب: دختر در حال تفکر به اینکه ماه عسل با اون پسره کجا برن ؟؟!!؟!؟!؟!؟!
۲شب: دختر داره خواب میبینه رفته ماه عسل.
۵ صبح: دختره بیدار میشه و میبینه اون پسره پیام
داده که: برای نامزدم کلی از تو تعریف کردم. خیلی
دوست داره امروز با من بیاد دانشگاه ببینتت!!
و امروز دختر باید کمی زودتر به دانشگاه برود. شاید جای
مناسب تری در کلاس نصیبش شد!!!!!!!!!!!!!
اگه از این مطلب خوشتون اومد کپی کنید ولی خواهشا روی عکس زیر کلیک کنید و بعد [vote] را بزنید
